آيشن آيشن ، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

آيشن جون، دونيامين ايشيقلي،پارلاق آي، اولدوزو؛ آيشن

اولین تجربه بدو بدو جیگرکم تو حیاط خونمون

سلام.دیروز وامروز اولین ودومین بارم بود که شال کلاه کردم ودمپایی هامو پوشیدم و به همراه بابام  به  حیاط خونمون رفتم وکلی بدوبدو اینور و اونور رفتم نمیدونین چه کیفی داشت. اینم عکسامه که بابام  ازم انداخته.جونمی جووووووووووووووووووووووووون ...
9 فروردين 1392

ثمره عشق مامان و بابا

من و بابا رضا 1 شهريور 1388عقدمونو تو كهكشونا بستيم و خدا بهترین و زیباترین گل زندگيمونو در         تاریخ 11/1/1391 که زیباترین فرشته کوچولوی دنیا و درخشان ترين ماه عالم بود به ما  داد تا خوشبختیمون کنارش رنگ بهتری بگیره ♥ امروز چه ناز دانه گلی در چمن رسید / گویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره است در شب تولدش / انگار که فرشته ای از ازل رسید     كوچولوي مامان و بابا شما 11 فروردين 1391روزجمعه ساعت 10:14 صبح تحت نظارت خانم دکتر ليدا حيدری در بیمارستان شمس تبريز قدم روی چشم ما گذاش...
9 فروردين 1392

خاطرات خوب آیشن جون از اول سال تا حالا

سلام. آیشن جون که یادتون هس. آهای بچه ها بابا مامان ها، بابام میخواد برام حساب آتیه طلایی باز کنه  آخه من امسال اولین عیدم بود و کلی عیدی گرفتم و بابام میخواد به مناسبت اولین سال تولدم برام حساب باز  کنه. خیلی خیلی خوشحالم و تو پوست خودم نمی گنجم آخه امسال چندین بار سورپرایز شدم یکی اینکه  عیدی گرفتم وخوشحال شدم بعد اینکه عیددیدنی رفتم و هم پاگشا گرفتم وهم عیدی. سوم اینکه به دنیای  ارتباطات واینترنت  اومدم چهارم اینکه بابام برام  حساب باز میکنه وبه دنیای اقتصاد وبانکداری  معرفیم میکنه.هوووورررررراااااااااااااا
8 فروردين 1392

كيك تولد آيشن جون به مناسبت اومدن آيشن از بيمارستان شمس به خونه

آ خ جون چه كيك خوشمزه اي! اين كيك رو بابام به مناسبت تولدم و اومدن من به جمع بابا و مامان و اولين ورودم از بيمارستان شمس به خونمون واسم گرفته. بابا و مامان مهربونم دوستون دارم؛ ...
5 فروردين 1392

آيشن خانوم گل دومين روز عيد92 واسه عيد ديدني به خونه عمه جونش رفته

 اينجا خونه عمه جونم هس؛2فروردين شب رفتيم خونشون ؛ايشونم كه كنارم نشسته دخترعمه ام آيساجون هستن كه كلاس دوم هستش؛كلي هم منو دوس داره و مراقبمه ...
5 فروردين 1392